مهدی کرباسیان1، اعظم خبوشانی2، محمد جوانمردی3*، سید محمود زنجیرچی4
1– استادیار دانشکده صنایع دانشگاه صنعتی مالک اشتر
2- کارشناسی ارشد مدیریت، دانشگاه اصفهان
3– کارشناسی ارشد مدیریت صنعتی دانشگاه یزد
4- استادیار دانشکده اقتصاد، مديريت و حسابداري دانشگاه یزد
چکیده
در دنیای رقابتی عصر حاضر، سازمانها برای رشد و پایداری خود باید به شدت تلاش نموده و از استراتژی مناسب جهت پیشرفت و حفظ بقای خود بهره گیری نمایند. محیط پیرامون سازمانها به سرعت در حال تغییر است که از جمله این تغییرات تنوع تقاضا و نیازهای مشتریان است. محدودیت مهم دیگری که سازمانها را در تنگنا قرار داده است، کمیابی و محدودیت منابع و امکانات است. یکی از راههای کاهش این مشکلات استفاده مناسب از تامین کنندگان چابک و منابع بیرونی است. پژوهش حاضر حاصل انجام دو پایان نامه در حوزه چابکی و ISM است. در این پژوهش ابتدا به شناسایی معیارهای سنجش تامین کنندگان چابک پرداخته شده است. سپس با استفاده از روش مدل ساختار تفسیری به سطح بندی این عوامل و دسته بندی آنها پرداخته شده است. نتایج این روش نشان میدهد که معیار سرعت تحویل در سطح اول خروجی این مدل قرار داشته و همچنین دارای نیروی پیش برندگی بسیار مناسبی است. همچنین، معیار کاهش زمان تاخیر نیز از این ویژگیها برخوردار است. سپس با استفاده از روش تحلیل سلسله مراتبی فازی وزن معیارهای سنجش چابکی تامین کنندگان را تعیین کرده و ورودی مدل تاپسیس قرار داده شد. در پایان، با استفاده از روش تاپسیس فازی به رتبه بندی شش تامین کننده پرداخته شد. محاسبات روش تاپسیس و AHP به پیوست در فایل Excel ارائه شده است. نتایج این پژوهش نشان داد که معیارهایی که از نیروی پیش برندگی بیشتر و وابستگی کمتری برخوردارند در مدل AHP هم از مقدار وزن بیشتری برخوردار شدهاند. لذا برای افزایش چابکی تامین کنندگان باید بر متغیرهای سطوح اول و دوم مدل ساختار تفسیری تمرکز نمود. در این پژوهش، برای افزایش کارایی نتایج حاصل از تکنیک تاپسیس فازی وزن دادهها با استفاده از روش تحلیل سلسله مراتبی تعیین گردید. همچنین، برای تفسیر میزان تاثیر معیارها بر چابکی تامین کنندگان به طور همزمان از مدل ساختار تفسیری استفاده گردید.
واژههای کلیدی: تاپسیس،تامینکنندگان چابک،مدل ساختار تفسیری،تجزیه تحلیل سلسله مراتبی، محیط فازی
1-مقدمه
در زمانهای قبل محصولات یک سازمان اعم از خدمات یا کالاها توسط مشتریان خریداری میشد و سازمانها نگرانی خاصی برای ایجاد تغییر و تحول در سیستم خود و بهبود آنرا نداشتند. به عبارت دیگر، مشتریان به خرید هر نوع کالایی که در بازار یافت میشد، مجبور بودند. ولی کم کم با افزایش تعداد تولید کنندگان و پیدایش رقبای بیشتر مشتریان در خرید و انتخاب محصولات خود اجباری نداشتند و تنوع محصولات و سازمانهای ارائه دهنده به حدی زیاد بود که مشتریان کالاهای مورد نیاز خود را با گزینههای مناسب و دلخواه خود انتخاب میکردند. تحولات سریع تکنولوژیکی، افزایش خطرات، جهانی شدن و انتظارات خصوصیسازی از ویژگیهای محیطی هستند که سازمانهای تجاری کنونی با آنها مواجه اند. برای کسب موفقیت در این محیط، چابکی یک مزیت رقابتی را ایجاد میکند که میتوان با شهرت در نوآوری و کیفیت آن را حفظ نمود. سازمان چابک، فرآیندها و افراد سازمان را با تکنولوژی پیشرفته همگام ساخته و نیازهای مشتریان را بر اساس محصولات و خدمات با کیفیت خود و در یک قالب زمانی نسبتاً کوتاه رفع میکند. البته این وضعیت زمانی روی میدهد که چابکی یک ارزش سازمانی نظاممند و یک استراتژی رقابتی برای رهبران تلقی شود. در این شرایط سازمانها هستند که مجبور به ارائه محصولاتی هستند که توسط مشتریان خریداری میشود و رضایت آنها را فراهم میکنند. اخيراً مديريت زنجيره تأمين و فرايند انتخاب تأمين كنندگان در متون مديريت مورد توجه خاصي قرار گرفته است. در دهه 1990 میلادی بسياري از كارخانهها در جستجوي راهي براي مشاركت با تأمين كنندگان بودند، تا از اين طريق عملكرد مديريت و رقابت پذيري آنها را ارتقا دهند. روابط بين تأمين كننده و مصرف كننده در شركتهاي توليدي مورد توجه جدي قرار گرفته است. زماني كه روابط بلندمدت بين اين دو وجود داشته باشد، زنجيره تأمين شركت مانعي جدي و قوي بر سر راه رقبا خواهد بود (جعفرنژاد و همکاران 1386). با افزايش اهميت فعاليت خريد و تداركات تصميمهاي خريد مهمتر شده و از آنجا كه امروزه سازمانها بيشتر به تأمين كنندگان وابسته شدهاند، پيامدهاي مستقيم و غيرمستقيم تصميم گيري ضعيف، وخيمتر جلوه ميكند (دبوئر و همکاران،2001). در بيشتر صنايع، هزينه مواد خام و اجزاي تشكيل دهنده محصول، قسمت عمدهاي از بهاي تمام شده محصول را در بر میگیرد. (قدسی پور و همکاران،1998). در این شرایط، بخش تدارکات میتواند نقشی کلیدی در کارایی و اثربخشی سازمان ایفا کند و تاثیر مستقیم روی کاهش هزینهها سودآوری و انعطاف پذیری یک شرکت داشته باشد. (قدسی پور و همکاران،2001). زنجیره تامین شبکهای است که تمام فعالیتهای مرتبط با جریان و تبدیل کالاها از مرحله ماده خام به محصول نهایی و نیز جریان اطلاعاتی مرتبط با آن را شامل میشود. مواد و اطلاعات هردو در بالا و پایین شبکه جریان دارند و برای اینکه زنجیره تامین بتواند به خوبی عمل کند و رضایت مشتری را فراهم سازد نیازمند یک مدیریت صحیح است. (زنجیرانی فراهانی ،1385). در حقیقت، انتخاب مجموعه مناسبی از تامین کنندگان برای کار با آنها در جهت موفقیت یک شرکت امری بسیار مهم و حیاتی است و در طی سالهای طولانی بر انتخاب تامین کننده تاکید شده است. (ژانگ و همکاران، 2001). اخیراً با حضور مفهوم مدیریت زنجیره تامین بیشتر محققان دانشمندان و مدیران پی بردهاند که انتخاب تامین کننده مناسب و مدیریت آن وسیلهای است که از آن میتوان برای افزایش رقابت پذیری زنجیره تامین استفاده نمود.(لی و همکاران،2001). در نظر گرفتن تامین کننده به صورت یک شبکه زنجیره تامین که هدف نهایی آن ارائه محصول مورد انتظار مشتری است حدوداً از سال 2000 میلادی مطرح گردید (احمدی، 1385). فعالیت تامین کنندگان خارجی باعث کاهش هزینه و بهبود تحویل به موقع کالا و رضایت مشتری میگردد، اگر یک شرکت با تامین کنندگان خارجی ارتباط داشته باشد، انتخاب این تامین کننده یکی از مهمترین وظایف مدیریت است. روش ISM یک روش ساختار تفسیری است که در سال 2006 توسط آگاروال مطرح گردید و در سال 2007 توسط کانان در مقالهای ارائه شد. در این روش ابتدا به شناسایی عوامل موثر و اساسی پرداخته و سپس با استفاده از روشی که ارائه شده است، روابط بین این عوامل و راه دستیابی به پیشرفت توسط این عوامل ارائه شده است. در واقع روش ISM بیان میکند که عوامل مورد بررسی مثل هزینه، زنجیره تامین، نوآوری و … به چه میزان در دستیابی سازمان به اهدافش دخالت دارند و وابستگی آنها نسبت به یکدیگر چگونه است. این ویژگیهای مورد بررسی در واقع همان تواناسازهای چابکی است که توسط پژوهشگران مختلف در سالهای متمادی مطرح گردیده است. براساس پژوهشهای انجام شده، دستیابی به چابکی میتواند بقا و پیشرفت سازمان را تضمین نماید. این ویژگیها در بخش چابکی این مقاله به تفصیل آمده است. یکی از مهمترین ابعاد چابکی بخش زنجیره تامین سازمان است. اگر بخش مدیریت بتواند با استفاده از شاخصها و روشهای مناسب تامین کننده برتر و چابک را انتخاب نماید، کمک شایانی در راستای دسترسی سازمان به اهدافش نموده است. مدل ساختار تفسیری قادر است ارتباط بین شاخص که بهصورت تکی یا گروهی به یکدیگر وابستهاند تعیین نماید. تصمیم گیری چند معیاره یکی از حوزههای تحقیق در عملیات و علوم مدیریت بوده که در طول دهه اخیر با توجه به نیازمندیهای کاربردی گوناگون به سرعت توسعه یافته است. با کمک کامپیوترها تکنیکهای تصمیمگیری در تمام حوزههای فرآیند تصمیم گیری بسیار قابل قبول گردیدهاند. به طور خاص در چند سال اخیر، استفاده از کامپیوتر بسیار افزایش یافته است، بنابراین کاربرد روشهای تصمیم گیری چند معیاره برای استفاده کنندگان با توجه به پیچیدگیهای ریاضی در اجرا بسیار آسان گردیده است، تصمیم گیری رویهای برای پیدا کردن بهترین گزینه از میان مجموعهای از گزینههای موجود است. زمانی که در مسایل تصمیمگیری چندین معیار را در نظر گرفته شود مسایل تصمیم گیری چند معیاره (MCDM) نامیده میشود(وانگ و همکارا،2003). از آنجاكه تصميم گيري و انتخاب تامین کننده چابک توسط سازمان يك مسأله تصميم گیری است كه در آن چند معيار تأثير دارند. در اين پژوهش، از يكي از روشهاي تصميمگيري چند معياره فرآيند سلسله مراتب تحليلي يا همان AHP استفاده شده است. شو و همکاران(2002) یک مدل تصمیمگیری در مورد تامین کنندگان ارائه نمودند که در آن مهمترین فعالیتهای تامین کنندگان در سه بخش تعریف شده است. سارکیس و همکارانش (2002) یک مدلی جهت ارزیابی تامین کنندگان ارائه نمودند که براساس فرآیند تحلیل شبکه ANP رتبه بندی عوامل را انجام داده بود. راوی و همکارانش در سال 2005 با استفاده از کارتهای امتیازی متوازن و مدل تصمیمگیری بر اساس ANP تامین کنندگان یک شبکه کامپیوتری را ارزیابی و انتخاب نمودند. راوی و همکاران در سال 2005 یازده مانع را برای انتخاب تامین کنندگان در صنعت اتومبیل معین نمودند و از متدلوژی ساختار ISM برای تحلیل تعامل این موانع استفاده نمودند. جزئیات انتخاب تامین کنندگان به وسیله دانشمندانی چون کانان وهمکاران در سال 2008 وموتچا و همکاران در سال 2009 ارائه شده است. کانان و همکاران (2008) برای تعیین تعامل و سطح بندی معیارهای مختلف انتخاب یک تامین کننده با توجه به عملکرد او از روش ISM و AHP درمحیط قطعی استفاده نمودند.
ISM با تجزیه معیارها در چند سطح مختلف به تحلیل ارتباط بین شاخصها میپردازد. (کانان،2009). ISM میتواند برای تجزیه وتحلیل ارتباط بین ویژگیهای چند متغیر که برای یک مساله تعریف شدهاند، استفاده شود (وارفیلد، 1974، سج،1997). تحقیقی که توسط ساکسنا و همکارانش در سال 1999 انجام گردید، به کاربرد ISM برای تحلیل ارتباط بین متغیرهای تعریف شده برای کارخانه سیمان در هندوستان پرداخته است. ماندال و همکاران در سال 1994 با استفاده از روش ISM برای تحلیل مهترین معیارهای انتخاب بهترین فروشنده و ارتباط بین شاخصها استفاده نموده است. همچنین شارما و همکارانش در سال 1995 به تجزیه وتحلیل سلسله مراتبی فعالیتهای لازم برای دستیابی به مدیریت تولید بدون نقص پرداخته اند.کانان و هاگ در سال 2007 با استفاده از روش ISM به تجزیه و تحلیل معیارها و زیر معیارهای انتخاب تامین کننده پرداخته است. متدولوژی ISM دارای محدودیتهای کمی است و شناسایی ارتباط بین متغیرها معمولاً به اطلاعات و آشنایی تصمیم گیرنده با شرکت مورد مطالعه بستگی دارد. بنابراین، قضاوتهای افراد برای متغیرهای میتواند روی نتیجه نهایی تاثیر گذار باشد (کومار و همکاران،2009). با وجود كاربرد بسيار گسترده و موفق AHP در بسياري مسايل تصميم گيري، هميشه يك انتقاد بر آن وارد است و آن ناتواني روش در مديريت عدم قطعيت ناشي از انتساب اعداد صحيح به درك تصميم گيران است (دنگ، 1999). راهكار طبيعي مقابله با قضاوتها يا تصميمهاي غيرقطعي، استفاده از مجموعههاي فازي يا اعداد فازي در بيان نسبتهاي مقايسه است. در اين پژوهش، چارچوب ارايه شده براي تحليل و ارزيابي تامین کنندگان چابک شامل؛ چندين مرحله است که در بخشی از آن برای تعیین وزن معیارها از روش AHP فازی استفاده شده است. تکنیک TOPSIS یکی از تکنیکهای معروف برای MCDM کلاسیک است که اولین بار توسط هوانگ و همکارش معرفی گردید و منطق اصولی TOPSIS تعریف حل ایدهآل و ضد ایدهآل است. حل ایدهآل حلی است که معیارهای سود را ماکزیمم و معیارهای هزینه را مینیمم میکند. به طور خلاصه، حل ایده آل شامل تمام بهترین مقادیر معیارهای در دسترس است، در حالی که حل ضد ایدهآل ترکیبی از بدترین مقادیر معیارهای در دسترس است، گزینه بهینه گزینهای است که کوتاهترین فاصله از حل ایده آل و بیشترین فاصله را از حل ضد ایده آل دارد. نظر به اینکه TOPSIS روشی معروف برای مسائل MCDM کلاسیک است، خیلی از محققان از آن برای حل مسائل FMCDM استفاده میکنند. عدهای از محققان نرخها و اوزان فازی را به مقادیر قطعی فازی زدایی نمودهاند (ین و همکارانش،2002). در حالی که فازی زدایی باعث از دست دادن مقداری از اطلاعات میگردد. دیگران چون کومار، راج، لیانگ، چن فرض نمودهاند که باید TOPSIS در محیط فازی تعمیم یابد (راج و همکاران،1999). در پژوهشهایی که تاکنون جهت انتخاب تامین کننده صورت گرفته است شاخصهای انتخاب را به صورت مستقل و مقادیر کمی معین مورد سنجش قرار دادهاند. همچنین، جهت رتبه بندی تامین کنندگان نیز از روشهای رتبه بندی قطعی استفاده شده است و فقط نتیجه یک انتخاب از بین تامین کنندگان مورد تحقیق است. در این پژوهش ابتدا شاخصهای سنجش تامین کنندگان با استفاده از روش ISM سطح بندی شده است، سپس با استفاده از روش AHP فازی وزن هریک از شاخصها معین شده و با استفاده از روش تاپسیس فازی تامین کنندگان را رتبه بندی گردیده است.
2- شاخصهای سنجش تامین کننده چابک
برای اولین بار در پی نشست بسیاری از متخصصان علمی و اجرایی صنعت، پارادایم جدیدی در گزارشی تحت عنوان “راهبرد بنگاههای تولیدی در قرن بیست و یکم: دیدگاه متخصصان صنعتی” به وسیله موسسه یاکوکا منتشر و به همگان معرفی گردید (نایجل و داو،1991). بلافاصله پس از آن عبارت تولید چابک به طور مشترک با انتشار این گزارش مورد استفاده عموم قرار گرفت (گوناسکاران و همکاران، 2001).
پژوهشهای مختلفی در راستای شناسایی و سنجش میزان چابکی سازمانی که از جمله عوامل اصلی آن زنجیره تامین است، انجام شده است، که در ادامه به معرفی و بیان شاخصهای آن، پرداخته میشود. گلدمن چابکی را در سه واژه واکنش استراتژیک، تغییرات فراگیر وسیستم بر جسته و غالب خلاصه میکند. وی بر این باور است که چابکی یک واکنش فراگیر و کامل به تغییرات بنیادینی است که در سیستم یا نظام حاکم بر رقابت کسب و کاری در اقتصادهای تراز اول روی میدهد گلدمن (1994). در پژوهشی که در سال 2009 توسط پاندی و گارج[1] تحت عنوان تجزیه و تحلیل تعامل بین توانمند سازهای چابکی در زنجیره تامین صورت گرفته است، سی و شش توانمندساز برگرفته از پژوهشهای دیگر محققان ارائه شده است که این پژوهشگران آنها را در دوازده دسته قرار دادهاند. این دوازده توانمندساز که جهت دستیابی زنجیره تامین به چابکی ارائه شده است، تاثیرشان بر یکدیگر بررسی شده است و هدف بررسی نحوه ارتباط این تواناسازها با یکدیگر است. این دوازده تواناساز عبارتند از:
1- اتوماتیک کردن(خودکار کردن یا جایگزین کردن تولید دستی با CAM/CAD)؛
2- اعتماد و ارتباط متقابل بین خریدار و فروشنده (سینچی و لوی، 2008)؛
3-یکپارچه سازی و مشارکت در برنامه ریزی تولید و خرید (فلیدنر، 2003)؛
4-یکپارچه سازی فرآیندها (تویل وهمکاران، 1999)؛
5-کاربرد ابزار تکنولوژی ارتباطات و اطلاعات؛ 6-مدیریت و برنامه ریزی لجستیک (سینچی و لوی، 2008)؛
7-رویکرد تولید بهنگام (ماندون، 1993)؛
8-درک عدم تعادل بازار(آشفتگی) (مارشال، 2004)؛
9-تحویل به موقع و مناسب(میل گیت،2001)؛
10- کاهش هزینه(کوماروبریتاین،1995)؛
11-بهبود کیفیت (یاسین،2004)؛
12-رضایت مشتری(چان،2002).
در پژوهش دیگری با موضوع CAM/CAD ابزاری برای دستیابی به چابکی که توسط راجانایاگام وهمکاران در سال 2009 انجام شده است به معرفی برخی توانمندیهای چابکی که قبلا هم توسط دیگر دانشمندان به آنها اشاره شده ،پرداخته است. این مقاله با بررسی تاثیر سیستمهای CAM/CAD برچابکی سازمانی توانمندیهای زیر را معرفی نموده است:
1- تولید و بهبود سریع محصول؛
2- ساختاربندی مجدد فرآیندهای تولید به شکل پویا؛
3- بهبود و ارتقا محصول 4-تغییر در جهت بهبود محصول (لی، 1998)؛
5-کاهش زمان تحویل و ماندگاری محصول و پاسخگویی به تنوع تقاضا و تکنولوژی جدید(اسماعیل، 2006)؛
6- قابلیت انجام فعالیتهای سودمند به طور مداوم و پاسخگویی به تغییرات غیر قابل پیش بینی (ام سی گاجی، 1999)؛
7- حجم تقاضای کم و طول عمر محصول نسبتاً کوتاه (الکینز و همکاران، 2004).
در این پژوهش، همچنین به شاخصهای تولید چابک نیز اشاره شده است که البته این شاخصها نیز از پژوهشهای دیگر محققین استخراج شده است. این مشخصات عبارتند از:
1- کاهش چرخه زمانی تولید (اسماعیل، 2006 وانوه، 2006)؛
2- فرآیند تولید ساختارمند پویا (لی، 1998)؛
3- کاهش هزینههای تولید (انوه[2] و هون، 2001)؛
4- ساختاربندی مجدد محصول و تولید با حداقل هزینه (فلیدنر،1998 وگناسکاران، 1999)؛
5- بهبود کیفیت (انوه و هون، 2001).
3- مروری بر پیشینه کاربرد تکنیکهای ISM و AHP و TOPSIS
آگاروال و همكاران در سال 2006 ، با جمعآوري 15 متغير براي توسعه يك چهار چوب به منظور بهبود يافتن چابكي زنجيرة تأمين، مدل ساختار تفسیری (ISM ) را ارائه دادند. متغيرهاي شناسايي شده عبارتند از:
1ـ حساسيت بازار؛
2ـ سرعت تحويل؛
3ـ دقت اطلاعات؛
4ـ معرفي محصول جديد؛
5ـ برنامهريزي مشترك و متمركز؛
6ـ يكپارچگي فرآيندها؛
7ـ بكارگيري ابزارهاي فناوری اطلاعات؛
8ـ كاهش زمان تحويل؛
9ـ بهبود سطح خدمات؛
10ـ كاهش هزينهها؛
11ـ رضايتمندي مشتري؛
12ـ بهبود كيفيت؛
13ـ كاهشدادن (عدم اطمينان) بيثباتي؛
14ـ توسعه مسؤوليت؛
15ـ كاهشدادن مقاومت در برابر تغيير.
طراحي مدل ساختاري تفسیری (ISM) روشي است براي بررسي اثر هر يك از متغيرها بر روي متغيرهاي ديگر؛ اين طراحي رويكردي فراگير براي بهبود بخشيدن چابكي زنجيره تأمين بر مبناي ارتباط است و اين طراحي براي توسعة چهارچوب چابكي زنجيره تامین بهكار ميرود تا اهداف كلي ذيل امكانپذير شود. كانان در سال 2007 مدلي را با عنوان ISM جهت يافتن راهي براي تعيين ارزيابي تأمينكنندگان و الويتبندي آنها ارائه نمود. در پژوهشی که کانان در سال 2009 انجام داد مدل ترکیبی ISM و Topsisفازی را برای انتخاب تامین کنندگان تدارکات استفاده کردد.
مدل ساختار تفسیری قادر است ارتباط بین شاخص که به صورت تکی یا گروهی به یکدیگر وابستهاند، را تعیین نماید. ISM با تجزیه معیارها در چند سطح مختلف به تحلیل ارتباط بین شاخصها میپردازد. (کانان، 2009)
ISMمیتواند برای تجزیه وتحلیل ارتباط بین ویژگیهای چند متغیر که برای یک مساله تعریف شدهاند، استفاده شود (وارفیلد،1974، سج،1997). تحقیقی که توسط ساکسنا و همکارانش درسال 1999 انجام گردید به کاربرد ISM برای تحلیل ارتباط بین متغیرهای تعریف شده برای کارخانه سیمان در هندوستان پرداخته است. ماندال و همکاران در سال 1994 با استفاده از روشISM برای تحلیل مهترین معیارهای انتخاب بهترین فروشنده وارتباط بین شاخصها استفاده نموده است. همچنین، شارما و همکارانش در سال 1995 به تجزیه و تحلیل سلسله مراتبی فعالیتهای لازم برای دستیابی به مدیریت تولید بدون نقص پرداختهاند. کانان و هاگ در سال 2007 با استفاده از روش ISM به تجزیه وتحلیل معیارها وزیر معیارهای انتخاب تامین کننده پرداخته است. متدولوژی ISM دارای محدودیتهای کمی است و شناسایی ارتباط بین متغیرها معمولاً به اطلاعات وآشنایی تصمیم گیرنده با شرکت مورد مطالعه بستگی دارد، بنابراین قضاوتهای افراد برای متغیرهای میتواند روی نتیجه نهایی تاثیر گذار باشد (کومار و همکاران،2009).
تصمیمگیریها بر دو دسته هستند که دسته اول تصمیمگیری بر اساس چند معیار و دسته دوم تصمیمگیری بر اساس چند هدف متفاوت است. MCDM معمولاً برای انتخاب بهترین گزینه ارائه شده استفاده میشود که ممکن است معیارهای آنها با یکدیگر در تعارض باشد. MODM که تصمیمگیری چند هدفه است، میتواند به طور همزمان بر چند که هدف متناقض هستند تمرکز کرده و با روشهای برنامهریزی ریاضی بهترین راه حل را ارائه دهد. (زنجیرانی، 1385) MODM به برتری نسبی اهداف و ارتباط بین اهداف و شاخصها توجه میکند. (یانگ، 2007 ). MADM برای انتقال بهترین گزینه از بین گزینههای پیشنهاد شده با توجه به شاخصهای ارزیابی هر گزینه به کار میرود (زنجیرانی) MADM به دلیل داشتن معیارهای ذهنی یک رویکرد توصیفی است. هدف MADM تعیین بهترین گزینه در حالی که بتواند بیشترین رضایتمندی را ایجاد کند (یانگ و همکارانش،2007). روشهای ترکیبی و روشهای فاصلهای و روشهای برتری نسبی از جمله روشهای رایج MCDM است (رومرو،2000 ). بلتون و همکارانش یک دسته بندی گسترده در سه گروه برای MCDM ارائه دادند. دسته اول: مدل سنجش ارزش در معیارها بر اساس تئوری کاربرد چند شاخصه و فرآیند تجزیه و تحلیل سلسله مراتبی AHP به کار میرود. دسته دوم: مدل رتبه دستهبندی غیر رتبهای است که در این روش با استفاده از مقایسههای غیر رتبهای گزینههای غیر موثر حذف میشود. دسته سوم: مدل تکنیک انتخاب براساس ایدهآلترین گزینه Topsis است. یکی از برجستهترین روشهای MCDM، روش تجزیه و تحلیل سلسله مراتبی (AHP ) است که این روش ابتدا ارتباط بین وزن شاخصها را محاسبه و ارزش کلی هر گزینه براساس وزن بدست آمده محاسبه میکند. (ساعتی،2001) و (ساعتی،1980 ). در مقایسه با سایر روشهای MCDM، AHP به شکل گستردهتری برای تصمیم گیری چند معیاره به کار میرود و معمولاً نتایج بهتری را ارائه میکند. (ساعتی،1988). علی رغم کاربرد وسیع AHP، از این روش در شرایط عدم اطمینان و غیر دقیق انتقادهایی شده است. (چنگ،1999). روشهای دیگر MCDM، Topsis است که براساس کمترین فاصله هر گزینه از ایدهآل مثبت و بیشترین فاصله از ایده آل منفی بهترین گزینه را انتخاب میکند اطلاعات بیشتری در مورد جزئیات روش Topsis در مقاله yoon ارائه شده است. (یون و همکاران،1981). روشهایTopsis, AHP فقط قادرند در شرایط اطمینان و با اطلاعات دقیق نتایج مطلوبی را ارائه کنند، اما گاهی اطلاعات دقیق دردست نیست در این حالت، بهترین روش برای تصمیمگیری روش مقایسهای از تصمیم گیری فازی است (زنجیرانی و همکاران). AHPیکی از قویترین روشهای تصمیمگیری برای تعیین اولویت معیارهاست. (ایزیکلار و همکارانش،2006). در پژوهشی که در سال 2010 توسط چوآن لی و همکاران انجام شد از روش Topsis برای رتبهبندی یک استراتژی مناسب با ارزیابی استفاده شده است. در این مقاله از ANP جهت محاسبه وزنهای ورودی استفاده شده است(چوآن لی،2010). AHP فازی یکی از قویترین روشهای تصمیم گیری است برای تعیین اولویت معیارها: (ایزیکلار و همکارانش، 2006). مطالعات عددی بسیار زیادی که در آن از روش AHP فازی برای حل مسائل مختلف مدیریتی استفاده شده است وجود دارد و چاو و همکارانش در سال 2008 روش فرآیند تجزیه و تحلیل فازی و کاربرد از ماتریس قضاوتی جهت سنجش درک افراد استفاده کردند. پان در سال 2008 برای انتخاب ساختار پل مناسب از روش AHP فازی استفاده نمود. کانبولات در سال 2008 با استفاده از AHP فازی یک سیستم دستهبندی موجودی ارائه نمود و همچنین در سال چن و همکارانش در سال2008 با به کارگیری متغیرهای زبانی فازی ثبات و قضاوت دو جانبه در ماتریس AHP فازی مورد ارزیابی قرار دادند. Fei و همکارانش در سال 2008 برای انتخاب یک سیستم مدیریتی محیط زیست موفق از دسته بندی معیارها استفاده نمودند. شارما و همکارانش در سال 2008 با استفاده از روش AHP برای بهینه سازی شبکه توزیع استفاده ننمودند. Costa et al در سال 2008 کاربرد برداری ویژه در روش AHP مورد بررسی قراردادند. فیروز آبادی و همکاران در سال 2008 از روش AHP برای انتخاب خرید سهام مناسب از دیدگاه سهامداران استفاده نمودند. Kuo و همکاران در سال 2007 با استفاده از روش Topsis راه حلی را برای انتخاب محل استقرار مناسب در محیط فازی ارائه نموده است. گوموس در سال 2009 با استفاده از روش AHP و Tosis فازی در شرکت مناسب را برای حمل و نقل پسماندهای خطرناک به کار برد. یکی از روشهای MADM است که M گزینه را با n بعد در یک فضای هندسی مقایسه میکند، ابعاد این فضا را تعداد معیارها تشکیل میدهد و گزینهها به شکل نقطه در این فضا ظاهر میشود (سان،2010).
این روش براساس نزدیک بودن روش انتخاب شده بر ایده آل مثبت و دور بودن آن از ایده آل منفی بهترین گزینه را انتخاب میکند. (وانگ چانگ،2007) اغلب برای تصمیم گیرندگان ارائه یک مقدار دقیق برای شاخصهای سنجش، مشکل بوده و باعث بروز خطا میشود. دراین حالت شایسته است که از اعداد فازی برای سنجش استفاده شود. روش Topsis نیز براس اس اعداد فازی استفاده شده است.( کوو و همکارانش، 2007 و یانگ و همکارانش،2007 ) روش Tosis فازی برای حل مسائل تصمیم گیری گروهی و چند شاخصه بسیار مناسب است. (سان،2010 ) دراستفاده از روش Topsis از روابط ریاضی نیز استفاده شده است که از مقالات نبول و همکارانش ووانگ وهمکارانش در سال 2007، اقتباس گردیده است. در سالهای اخیر از Topsis فازی برای رتبهبندی در زمینههای مختلف استفاده شده است. لین چانگ در سال 2008از Topsis فازی برای انتخاب سفارش و مقدار قیمت گذاری توسط تامین کننده برای وقتی سفارش بیشتر از ظرفیت تولید است استفاده نمودند، همچنین چن و تسائو در سال 2008، Topsis فازی را در راستای ارزیابی فاصلهای برای آنالیز تصمیم گیری استفاده کردهاند. بایوکوکان در سال 2007 با استفاده از AHP و TOPSIS فازی به تعیین استراتژی و زیر معیارهای انتخاب بهترین شریک برای سازمان و تعیین بهترین شاخصها و انتخاب بهترین گزینه پرداختند. (ابوسینا و همکاران) در سال 2008 مساله برنامهریزی غیر خطی با مقیاسهای چند هدفه با استفاده از ساختار بلوک زاویهای برای تعیین اولویت سفارش دهی استفاده کردند. در سال ونگ و همکارانش در سال 2007 از Topsis فازی برای کمک به آکادمی نیروی هوایی تایوان در تعیین بهترین روش آموزش نیروی هوای در محیط فازی استفاده کردند. LI در سال 2007 برای توسعه نرخ سازگاری از یک روش برای تصمیم گیری چند شاخصه در محیط فازی که یکی از بهترین بخشهای تصمیم گیری است استفاده نمود.آمان و همکارانش در سال 2007 با استفاده از Topsis سلسه مراتبی فازی مدلی را برای ارزیابی چند معیاره صنعت رباتیک پیشنهاد نمودند. مارتین و همکاران در سال 2007 یک رویکرد Topsis فازی را برای ارزیابی پویایی کیفیت خدمات سه هتل در ایسلند ارائه نمودند. ونگ و همکاران در سال 2006 روش TOPSISفازی براساس سطح و روشهای حل برنامه ریزی خطی ارائه کردند. چن و همکارانش در سال 2006 رویکرد Topsis فازی را جهت انتخاب تامین کننده در زنجیره تامین استفاده کرده است.
– روش تحقیق
انتخاب روش تحقيق بستگي به اهداف و ماهيت موضوع پژوهش و امكانات اجرايي آن دارد. بنابراين، هنگامي ميتوان درمورد روش تحقيق تصميم گرفت كه ماهيت موضوع پژوهش و همچنين اهداف و وسعت آن مشخص باشد. در بسياري از مواقع، در پژوهش از روش تحقيق تركيبي استفاده مي گردد. «ميلر» معتقد است كه جهت گيريهاي طرح تحقيق را در سه زمينه ميتوان تفكيك كرد، كه عبارتاند از: بنيادي، كاربري، و ارزشيابي.
ماهيت موضوع در تحقيق اين است كه محقق در پي بررسي پيامدهاي تدابير رفع مسائل اجتماعي يا پيامدهاي اقدامات رايج است و هدف تحقيق نيز فراهم آوردن بررسي اجتماعي دقيقي از پيامد برنامهاي است كه براي مسئلهاي اجتماعي اعمال شده است (ميلر، 1380) در این تحقیق برای جمع آوری اطلاعات مورد نیاز از روشهای کتابخانهای و پیمایشی استفاده شده است. ابزار جمع آوری اطلاعات پرسشنامه بررسی ارتباط مفهومی بین شاخصها و پرسشنامه مقایسههای زوجی و همچنین پرسشنامه سنجش سطح چابکی تامین کنندگان است که جامعه پاسخگویان دو پرسشنامه مقایسههای این تحقیق؛ شامل مدیران و سرپرستان تولید چند سازمان صنعتی تولید کننده اتصالات و محصولات پلیاتیلن است. همچنین پرسشنامه سنجش چابکی تامین کنندگان نیز توسط کارشناسان بخش لجستیک و تدارکات سازمان تکمیل گردیده است.
نوع تحقیق حاضر توسعهای است. همچنین روش تحقیق در این پژوهش پیمایشی، توصیفی تحلیلی است. در این تحقیق ابتدا به شناسایی عوامل مؤثر بر انتخاب تامین کننده پرداخته شده است که پس از آن با استفاده از مدل ISM عوامل را سطح بندی نمودهایم و در نهایت با استفاده از روش AHP و TOPSIS فازی به رتبه بندی تامین کنندگان پرداخته شده است.
– یافتههای پژوهش
برای انجام این پژوهش، ابتدا معیارهای سنجش چابکی تامین کنندگان با استفاده از ادبیات تحقیق و نظر خبرگان استخراج شده است (این فرآیند در پایان نامه نویسنده3 انجام شده است). در این بخش به طور مختصر به این شاخصهای سنجش تامین کنندگان چابک اشاره شده است.
1- سرعت تحويل:
ديدگاه بازار توانايي پاسخگويي به خواستهاي مشتري است(دراگ و همکارانش،1999،آگاروال و همکاران،2006). سرعت تحويل توانايي تحويل محصول يا خدمات زودتر از ديگر رقباست اين تعريف؛ شامل توانايي توليد محصول جديد وكاهش زمان توليد و كاهش زمان تحويل به مشتري است. (دراگ و همکارانش،1999 ،آگاروال و همکاران، ترسین و همکارانش،2007.
2- كاهش زمان تاخیر:مديريت زمان يكي از مهمترين مباحث موجود در يك سازمان است مديريت زمان شامل بهبود كيفيت افزايش نوآوري و افزايش بهرهوري است. كاهش زمان تلف شده باعث بهبود عملكرد سازمان ميشود (ترسین و همکارانش،2007، آگاروال و همکاران، 2006).
3- كاهش هزينه:
به سازمان كمك ميكند تا با تعيين روشهاي مناسب بتواند به بهرهوري بيشتری دست پيدا كند. هدف از مديريت هزينه درون سازماني يافتن راه حلهاي مناسب جهت كاهش هزينه كمك تامين كنندگان وخريداران است. (کوپر و همکارانش،1998، آگاروال و همکاران، 2006). سيستم سنتي مديريت هزينه بدليل عدم شناسايي متغيرهاي غير ملموس قادر به شناسايي روشهاي مناسب برای كاهش هزينه نيست(شانکار و همکارانش،2007، آگاروال و همکاران،2006).
4- بهبود كيفيت:
مهترين نياز يك سازمان جهت حفظ بقا در بازار رقابتي ميباشد معيارهاي بهبود كيفيت از ديدگاه تامين كنندگان و مشتريان تعيين ميگردد (آگاروال،2007، آگاروال و همکاران، 2006). همچنين ايجاد ارتباط موثر بين تامين كننده و مصرف كننده مهمترين فعاليتي كه در راستاي بهبود كيفيت توسط سيستم مديريت كيفيت جامع انجام ميگيرد (گوناسکاران و همکارانش،2003، آگاروال و همکاران، 2006). طبق گفته ویر و همکاران در سال 1998 بهبود كيفيت ميتواند باعث كاهش هزينه و افزايش استفاده مفيد از منابع و همچنين بهبود كارايي فرايند در زنجيره تامين گردد.
5- روشهاي فناوري اطلاعات:
اين روشها جهت انتقال دادها و اطلاعات مناسب و بروز بودن دانش مديران جهت اتخاذ مديران براي تصميم مناسب ضروري است. لذا وجود اين فناوري باعث كاهش خطا و افزايش اطمينان مديران به دادهاي موجود است (لی و همکاران ،2000، آگاروال و همکاران، 2006).
6- قیمت:
یکی از مهمترین عوامل تاثیر گذار بر انتخاب بحث قیمت است.
7- كاهش بي ثباتي:
سازمانها هميشه با يك محيط پويا از جمله تقاضاي مشتريان و تامين كننده مواد خام روبرو هستند (پراتر و همکاران،2001، آگاروال و همکاران، 2006). توییل در سال 1999 كاهش بي ثباتي را مهمترين فعاليت در جهت افزايش مزيت رقابتي عنوان كرد.
8- لجستیک (تدارکات و حمل و نقل):
برای یک تامین کننده این شاخص از اهمیت ویژهای برخوردار است، زیرا میتواند بر سرعت پاسخگویی و همچنین رضایتمندی تاثیر زیادی داشته باشد.
9- رضايت مشتري: امروزه نقش اساسي در موفقيت سازمانها ايفا ميكند. استراتژي زنجيره تامين بايد در جهت كسب رضايت مشتريان فعاليت كرده و در غير اين صورت فعاليت آن بيهوده و هزينه بر است. (گوناسکاران و همکاران،2003، آگاروال و همکاران، 2006). براي بهبود عملكرد زنجيره تامين بايد با مشتريان ارتباط نزديك داشته باشد(لی و همکاران،1992، آگاروال و همکاران،2006). رضايت مشتريان بر اساس انتظار خود از محصول خريداري شده تعريف ميشود (آگاروال و همکاران،2003، آگاروال و همکاران، 2006).
10- دقت اطلاعات: يكي ازمهترين فاكتورهاست كه به شكل صحت دادهاي مورد استفاده مديران در تصميم گيري تعريف ميشود (ژائو و همکاران،2002) براي بيشبيني تقاضا به شكل صحيح دقت اطلاعات نقش بسيار موثري را داراست، زيرا كه باعث كاهش نگهداري موجودي ميگردد (لی و همکاران،1997، آگاروال و همکاران، 2006).
نتیجه گیری
در عصر دانش، سازمانهايي موفق هستند كه استراتژيهاي جديد مبتني بر مزيتهاي رقابتي را به سرعت اجرا كنند و با يادگيري از بازار و مشتريان، هر جا لازم باشد فرايندها و عمليات خود را اصلاح كرده و بهبود بخشند. در این پژوهش سعی شده است، ابتدا با استفاده از مدل ساختار تفسیری عوامل مؤثر بر تامین کننده چابک را سطح بندی نموده و سپس در چارچوب یک نمودار قدرت پیش برندگی و وابستگی ارائه شده است. نتایج این فرآیند به تامین کنندگان کمک میکند تا بتوانند جهت افزایش سطح چابکی خود و توان رقابتی مسیر مناسبتری را انتخاب نمایند. پژوهشی در سال 2009 توسط کانان انجام شده است که شباهت نسبی با این پژوهش دارد، اما نتایج بدست آمده از آنها با یکدیگر متفاوت است، که یکی از دلایل این امر میتواند استفاده از روش AHP در این پژوهش باشد. نتایج روش ISM نشان میدهد که شاخص سرعت تحویل و کاهش زمان تاخیر از مهمترین عوامل مؤثر بر چابکی تامین کنندگان است. در سطح بعدی عامل کاهش هزینه قرار دارد. با نگاهی به نمودار دسته بندی متغیرهای چابکی میتوان دریافت که متغیرهای زمان تحویل و کاهش زمان تاخیر از قدرت پیش برندگی زیادی برخوردارند، در حالی که متغیرهای رضایت مشتری و دقت اطلاعات از وابستگی و قدرت پیش برندگی حداقل برخوردار هستند. همچنین، متغیرهایی که در دسته پیوند دهنده قرار دارند هم از قدرت پیش برندگی بالا و هم از میزان وابستگی بالایی برخوردارند. برای افزایش سطح چابکی تامین کنندگان با توسعه این متغیرها باید به میزان وابستگی آنها توجه داشت. به طوری که با افزایش جزیی یک از این متغیرها هرگز نمیتوان تغییری در چابکی تامین کننده ملاحظه نمود. این متغیرها باید همزمان با دیگر متغیرهای دسته خود و متغیرهای مستقل تغییر کنند. پس پیشنهاد مدل ISM ابتدا بر متغیر زمان تحویل و کاهش تاخیر است. در ادامه با استفاده از روش AHP وزن هر یک از این شاخصها را تعیین نموده تا بتوان با استفاده از روش تاپسیس چند تامین کننده را از نظر سطح چابکی دسته بندی کرد. به دلیل داشتن گستردگی تصمیم گیری از محیط فازی در این پژوهش استفاده شده است. پس از تهیه مقایسههای زوجی سازگاری آنها مورد ارزیابی قرار گرفت که مقدار 0.043 برای نرخ ثبات سازگاری ماتریس مقایسههای زوجی را تایید نمود. با توجه به اوزان به دست آمده و رتبهبندی این عوامل با توجه به وزن آنها مشاهده شد که شاخص سرعت تحویل در این روش از وزن بیشتر و اهمیت بالاتری برخوردار است. دومین متغیر در این روش کاهش هزینه است. نتایج رتبه بندی وزنی روش AHP بسیار مشابه نتایج سطح بندی ISM است، در ادامه با استفاده از روش تاپسیس فازی شش تامین کننده رتبه بندی شدند و نتایج آنها ارائه شدند. در این رتبه بندی از دو روش محاسبات فازی و فاصله ایده آل و محاسبات غیر فازی استفاده شد و نتایج رتبه بندی به صورت یکسان بدست آمد. بر این اساس، میتوان چنین عنوان کرد که در این پژوهش انجام عملیات ریاضی در محیط غیر فازی جهت رتبه بندی بر نتیجه تاثیر چشمگیری نداشته ولی مقادیر فاصله تا ایدهآل متفاوت محاسبه گردید. با توجه به نتایج بیان شده میتوان دریافت که سازمانها میتوانند جهت انتخاب تامین کننده خود از روش فوق استفاده نمایند و جهت افزایش عملکرد و چابکی تامین کنندگان بر متغیرهای پیش برنده قوی که در مدل ساختار تفسیری استخراج شدهاند، تمرکز نمایند.
منابع:
آذر، عادل، فرجی، حجت، علم مدیریت فازی، نشر کتاب مهربان نشر،1387.
اصغرپور، محمد جواد،تصمیم گیریهای چند معیاره، انتشارات دانشگاه تهران؛ سال 1385.
جوانمردی، محمد، زنجیرچی، محمود، اولیا، محمد صالح، پایان نامه کارشناسی ارشد، دانشگاه یزد