مقاله مشکلات و موانع توسعه كارآفريني در ايران
بیان مسئله:
امروزه به دنبال ورود به قرن بيست و يكم و دانش بشري بيش از پيش دستخوش پيشرفت ها و تحولات گوناگون شده است . اين پيشرفت هاي سريع و شگفت انگيز در زمينه هاي علمي و فناوري ايجاب مي كند كه سطح علمي و تخصصي در رشته هاي مختلف از لحاظ كمي و كيفي و نوع نگرش به آن ها ارتقاء يابد . در اين رهگذر با نوآوري و ابداعات جديد فراهم آوردن زمينه هاي تازه در عرصه هاي كار و توليد ، ماهيت اشتغال در جامعه چهره اي نوين مي يابد و براي احراز شايستگي وارد شدن در حيطه هاي شغلي مختلف افراد، بايستي توانايي هاي ويژه ديگري را علاوه بر تخصص هاي فني و حرفه اي خود كسب نمايند . در غير اينصورت فرصت هاي اشتغال را از دست خواهند داد.
ترديدي نيست كسب چنين سطحي از دانش و توانمندي ، فرد را قادر مي سازد تا بتواند با تكيه بر استعدادهاي سرشار خدادادي و ذاتي كه در وجود هر انساني نهفته است، معماري سرنوشت خود را شخصاً انجام دهد و به موفقيت هاي چشم گيري در عرصه كسب و كار نائل گردد، هنگامي كه افراد جامعه به سطحي از ارتقاء توانمندهاي خود برسند بالطبع جامعه وارد مرحله اي از شكوفايي و رونق اقتصادي خواهد شد، آن چه كه گردآورنده پژوهش حاضر را ملزم به اين حركت كرد تحقيقي در اين رابطه با اين مسئله بود كه موانع تحقق بخشيدن كارآفريني در چرخه اقتصاد ملي ايران را هر چند به صورت اجمالي بيان نمايد و مباحث مربوط به عقب ماندگي، پيشرفت ، وابستگي ، توسعه و وابستگي ، استعمار و سرمايه داري تا چه حد مي تواند ما در ارائه بهتر و جامع تر اين مسئله ياري رساند ، اميد آن است كه نهايت بتوانيم به ريشه يابي و علل موانع توسعه و كارآفريني در ايران هر چند به صورت اجمالي دست يابيم.
تعاريف:
به طور كلي كارآفريني از ابتداي خلقت بشر و همواره با او در تمام شئون مختلف زندگي انسان حضور داشته و مبناي تمامي تحولات و پيشرفت هاي بشري بوده است . كارآفرين فرآيندي است كه در محيط ها و مجموعه هاي مختلفي اتفاق مي افتد و طي آن تغييرات در سيستم اقتصادي از طريق نوآوري افرادي كه به فرصت هاي اقتصادي واكنش نشان مي دهند رخ مي دهد كه اين باعث ارزش فردي و اجتماعي خواهد شد. كارآفريني موضع يابي و بهره برداري از فرصت هاست . چون تحقيق حاضر در نظر دارد موانع كارآفريني در ايران را مورد بحث قراردهد. لذا بيشتر سعي خواهد شد كارآفريني اجتماعي تعريف گردد. در اين راستا كارآفريني اجتماعي زمينه نوظهوري است كه شامل سازمانهاي غير انتفاعي است كه افراد را در شروع كسب و كارهاي انتفاعي ياري مي دهند . سازمانهاي غير انتفاعي كه براي ايجاد نقدينگي به منظور پيشبرد برنامه هايشان ، ارزش اقتصادي ايجاد مي كنند، از منابعشان به صورت خلاقانه براي موضوعات اجتماعي استفاده مي كنند. شايد گريگوري وسپس از دانشگاه استنفورد ، بهترين تعريف از كارآفريني اجتماعي را ارائه كرده باشد به نظر او كارآفريني اجتماعي شور و شوق يك رسالت اجتماعي را بينش تجاري و بازرگاني تركيب مي كند.
انواع كارآفريني و كارآفرينان:
كارآفرينان بر اساس تفكر واگرا مثبت و خلاق خور رشددهنده ايده هاي جديد در سازمان هستند. يكي ديگر از ويژگي هاي كارآفرينان روشي است كه براي حل مساله در پيش مي گيرند، كارآفرينان روشي است كه براي حل مسأله در پيش مي گيرند. كارآفرينان اساساً معتقدند براي رسيدن به راه حلي خلاق ابتدا لازم است مشكل اصلي يا مسأله واقعي شناخته و تعريف شود . كارآفرينان هر مشكل را شامل دو جزء خطر و فرصت مي دانند و معتقدند براي رسيدن به راه حلي خلاق لازم است هم خطرها و هم فرصت هاي مسأله دقيقاً شناخته شود و براي كشف فرصت ها از ديدگاه يك محقق از ديگر صفات برجسته كارآفرينان تفكر مثبت آن هاست ، تفكري كه باعث افزايش اعتماد به نفس خود و همكاران مي شود و همدلي و انرژي ، صداقت و اميد را در سازمان ايجاد مي نمايد ( ديدن نيمه پر ليوان) افزايش منابع مالي ، استفاده بهتر از منابع مالي ، درك مناسب تر از نيازهاي جامعه، آزادي بيشتر و انتخاب براي نيل به نيازهاي جامعه، افزايش حس اعتماد ارباب رجوع و سرمايه گذاران ، تداوم يادگيري و بهبود و … از مزاياي كارآفريني اجتماعي است.
مفهوم كارآفريني:
با تحولات سريع و شتابان محيط بينالمللي و گذر از جامعه صنعتي به جامعه اطلاعاتي و مواجة اقتصادهاي ملي با اقتصاد جهاني و مطرح شدن پديدههايي همانند «جهاني شدن اقتصاد» و «فنآورياطلاعات» ، مباحث اساسي درخصوص راهكارهاي مختلف براي تسريع فرآيند رشد و توسعة پايدار و رفاهاقتصادي مطرح ميگردد. يكي از اين مباحث جديد، نقش كارآفرينان در اين فرايند ميباشد. كارآفريني ازمفاهيم جديدي است كه حداقل در محدوده علم اقتصاد ، مديريت، جامعهشناسي و روانشناسي و سايرمقولههاي مرتبط با اين موضوع قدمتي بسيار كوتاه داشته و از مفاهيم رو به گسترش ميباشد. به دليل آنكه معناي تحتالفظي «كارآفريني» نميتواند عمق محتوي و مفهوم اين واژه را مشخص نمايد و براي جلوگيري ازفهم نادرست اين موضوع يا واژه با ساير واژهها و براي رسيدن به فهم و فرهنگ مشترك از آن، معرفي وشناساندن اين واژه بسيار مهم مينمايد . اين كه كارآفريني چيست؟ كارآفرين كيست؟ فرآيند كارآفريني چگونهاست؟ نقش و تاثير كارآفريني و كارآفرينان در ابعاد توسعه و رشد اقتصادي و متغيرهاي كلان اقتصادي هماننداشتغال چيست؟ نقش آموزش و تجربه در رشد كارآفريني چه ميزان است؟ سوالهايي هستند كه بايد براي رسيدنبه اين فرهنگ مشترك به وضوح و مبسوط پاسخ داده شود
بهطور كلي «كارآفريني» از ابتداي خلقت بشر و همراه با او در تمام شئون زندگي حضور داشته و مبنايتحولات و پيشرفتهاي بشري بوده است. ليكن تعاريف زياد و متنوعي از آن در سير تاريخي و روند تكاملموضوع بيان شده است، كه برخي از اين تعاريف ارائه ميگردد:
ـ كارآفرين كسي است كه متعهد ميشود مخاطرههاي يك فعاليت اقتصادي را سازماندهي، اداره و تقبلكند Webster’s New Collegiate Dictionary ))
ـ خريداري نيروي كار و مواد اوليه به بهائي نامعين و به فروش رساندن محصولات به بهائي طبق قرارداد(برنارد دو بليدور ( Bernard F. De Belidar ) اقتصاددان فرانسوي در اوايل قرن هيجدهم)
ـ كارآفرين فردي است كه ابزار توليد را به منظور ادغام آنها براي توليد محصولات قابل عرضه به بازار، ارائهميكند (ريچارد كانتيلون R. Cantillon در حدود سال 1730(
ـ كارآفرين عاملي است كه تمامي ابزار توليد را تركيب ميكند و مسووليت ارزش توليدات، بازيافت كلسرمايهاي را كه بكار ميگيرد، ارزش دستمزدها، بهره و اجارهاي كه ميپردازد و همچنين سود حاصل را برعهده ميگيرد (جان باتيست سي ( Jean Baptiste Say ) ، اقتصاددان فرانسوي در سال 1803 ميلادي(
ـ كارآفريني پلي است بين جامعه به عنوان يك كل، به ويژه جنبههاي غيراقتصادي جامعه و موسساتانتفاعي تاسيس شده براي تمتع از مزيتهاي اقتصادي و ارضاء آرزوهاي اقتصادي (آرتور كول A. Cole ) ، 1946 )
ـ كارآفرين فردي است كه تخصص وي تصميمگيري عقلائي و منطقي درخصوص ايجاد هماهنگي در منابعكمياب ميباشد )كاسون، 1982(
. ـ كارآفريني به عنوان يك تسريعكننده، جرقة رشد و توسعة اقتصادي را فراهم ميآورد (ويلكن( Wilken ) ، 1980 ))
ـ كارآفرين فردي است كه شركتهاي جديدي را كه سبب ايجاد و رونق شغلهاي جديد ميشوند، شكلميدهند (كه چموف ( B – Kirchhoff ) ، (1994 )
ـ رابرات لمب ( R.K .Lamb ) (1902 ) معتقد بود كه كارآفريني يك نوع تصميمگيري اجتماعي است كهتوسط نوآوران اقتصادي انجام ميشود و نقش عمدة كارآفرينان را اجراي فرآيند گستردة ايجاد جوامع محلي،ملي و بينالمللي و يا دگرگون ساختن نمادهاي اجتماعي و اقتصادي ميدانست.
ـ هربرتون ايوانز ( Herberton G.Evans ) (1957 ) معتقد بود كه كارآفرين وظيفه تعيين نوع كسب و كارموردنظر را بر عهده داشته و يا آن را ميپذيرد.
ـ ردليچ ( F.Redlich ) (1958) معتقد است كه كارآفرين در حالي كه مدير، سرپرست و هماهنگكنندهفعاليتهاي توليد است، برنامهريز، نوآور و تصميمگيرنده نهايي در يك شركت توليدي نيز ميباشد.
ـ مك كلهلند ( D.M,clelland ) (1961 ) معتقد بود كه كارآفرين كسي است كه «يك شركت (يا واحداقتصادي) را سازماندهي ميكند و ظرفيت توليدي آن را افزايش ميدهد.»
ـ پنروز ( E.Penrose ) (1968 ) جنبة اصلي كارآفريني را همانا شناسايي و بهرهبرداري از كارهايفرصتطلبانه براي گسترش شركتهاي كوچكتر ميداند.
ـ كارلند ( J.c.carland ) (1984 ) معتقد است كه كارآفرين فردي است كه جهت دستيابي به سود و رشد،شغلي را به وجود ميآورد و مديريت ميكند.
ـ چل ( E.chell ) و هاروث ( J.Haworth ) (1988 ) در تحقيقات خود به اين نتيجه رسيدهاند كهكارآفرينان افرادي هستند كه قابليت مشاهده و ارزيابي فرصتهاي تجاري، گردآوري منابع مورد نياز و دستيابيبه ارزيابي حاصل از آن را داشته و ميتوانند اقدامات صحيحي را براي رسيدن به موفقيت انجام دهند.
ـ پيتردراكر ( P.draker ) (1985 ) معتقد است، كارآفرين كسي است كه فعاليت اقتصادي كوچك وجديدي را با سرمايه خود شروع مينمايد.
ـ ادي ( G.Eddy ) و الم ( k.olm ) (1985 ) معتقدند كه كارآفرين فردي است كه مايل و قادر بهمخاطرهپذيري است و در عين حال ابزار توليدي و اعتباري را در هم ميآميزد تا به سود يا اهداف ديگريهمچون قدرت و احترام اجتماعي دست يابد.
ـ تراپمان ( J. Torpman ) و مورنينگ استار ( G.Morningstar ) (1989) در كتاب «نظامهايكارآفرينانه» در دهة 1990 مينويسند: كارآفرين يعني تركيب متفكر با مجري، كارآفرين فردي است كه فرصتارائه يك محصول، خدمات، روش و سياست جديد يا راه تفكري جديد براي يك مشكل قديمي را مييابد.كارآفرين فردي است كه ميخواهد تاثير انديشه محصول يا خدمات خود را بر نظام مشاهده كند.
ـ جفري تيمونز ( Jeffry Timmons ) (1990 ) درخصوص كارآفريني مينويسد: كارآفريني خلق و ايجاد بينشي ارزشمند از هيچ است. كارآفريني فرايند ايجاد و دستيابي به فرصتها و دنبال كردن آنها بدون توجه بهمنابعي است كه در حال حاضر موجود است. كارآفريني شامل، خلق و توزيع ارزش و منافع بين افراد، گروهها،سازمانها و جامعه ميباشد.
ـ ديويد مك كران ( D. Mckeran ) و اريك فلانيگان ( E.Flannigan ) (1996 ) كارآفرينان را افرادينوآور، بافكري متمركز، و به دنبال كسب توفيق و مايل به استفاده از ميانبرها ميدانند كه كمتر مطابق كتاب كارميكنند و در نظام اقتصادي، شركتهايي نوآور، سودآور و با رشدي سريع را ايجاد مينمايند.
در واقع، هنوز هم تعريف كامل، جامع، مانع و مورد پذيرش همة صاحبنظران ارائه نشده است، ليكن دراين بين تئوري و تعاريف اقتصاددان مشهور اتريشي به نام جوزف شومپيتر ( Joseph schumpeter ) ازكارآفريني و نقش كارآفرينان در فرآيند توسعه مورد توافق و ارجاع اكثر محققين در اين زمينه است:
بر طبق نظر وي كارآفرين نيروي محركة اصلي در توسعة اقتصادي و موتور توسعه ميباشد و نقش ويعبارت است از نوآوري يا ايجاد تركيبهاي تازه از مواد.
شومپيتر مشخصة اصلي كارآفرين را «نوآوري»ميدانست و كار يك كارآفرين را «تخريب خلاق» تعريف كرد. وي در كتاب «نظرية اقتصاد پويا» اشاره ميكندكه تعادل پويا از طريق نوآوري و كارآفريني ايجاد ميگردد و اينها مشخصة يك اقتصاد سالم هستند.
سابقه کارآفرینی در دنیا
در اوايل سده شانزدهم ميلادي كساني را كه دركار مأموريت نظامي بودند كارآفريني خواندند و پس از آن نيز براي مخاطرات ديگر نيز همين واژه با محدوديتهايي مورد استفاده قرار گرفت. از حدود سال 1700 ميلادي به بعد درباره پيمانكاران دولت كه دست اندركار امور عمراني بودند، از لفظ كارآفرين زياد استفاده شده است.
كارآفريني و كارآفرين اولين بار مورد توجه اقتصاددانان قرار گرفت و همه مكاتب اقتصادي از قرن شانزدهم ميلادي تاكنون به نحوي كارآفريني را در نظريههاي خود تشريح كردهاند. ژوزف شومپيتر با ارائه نظريه توسعه اقتصادي خود در سال 1934 كه همزمان با دوران ركود بزرگ اقتصادي بود، موجب شد تا نظر او در خصوص نقش محوري كارآفرينان در ايجاد سود، مورد توجه قرار گيرد و به همين دليل وي را «پدر كارآفريني» لقب دادهاند. از نظر وي «كارآفرين نيروي محركه اصلي درتوسعه اقتصادي است » و نقش كارآفريني عبارت است از «نوآوري يا ايجاد تركيب هاي تازه از مواد»
كارآفريني از سوي روانشناسان و جامعهشناسان با درك نقش كارآفرينان در اقتصاد و به منظور شناسايي ويژگيها و الگوهاي رفتاري آنها با بررسي و تحقيق در خصوص آنان مورد توجه قرار گرفته است.
جامعه شناسان كارآفريني را به عنوان يك پديده اجتماعي در نظر گرفته و به بررسي رابطه متقابل بين كارآفرينان و ساير قسمتها و گروههاي جامعه پرداختهاند.
دانشمندان مديريت به تشريح مديريت كارآفريني و ايجاد جو و محيط كارآفرينانه در سازمانها پرداختهاند.
سير تاريخي مفهوم كارآفريني
به طور کلي و با عنايت به موارد اشاره شده در فوق ، سير تاريخي مفهوم كارآفريني را ميتوان به پنج دوره تقسيم نمود:
دوره اول: قرون 15 و 16 ميلادي: در اين دوره به صاحبان پروژههاي بزرگ كه مسئوليت اجرايي اين پروژهها همانند ساخت كليسا، قلعه ها، تأسيسات نظامي و …. از سوي دولتهاي محلي به آنها واگذار گرديد. كارآفرين اطلاق ميشد، در تعاريف اين دوره پذيرش مخاطره، لحاظ نشده است.
دوره دوم: قرن 17 ميلادي: اين دوره همزمان با شروع انقلاب صنعتي در اروپا بوده و بعد مخاطره پذيري به كارآفريني اضافه شد كارآفرين در اين دوره شامل افرادي همانند بازرگانان ، صنعتگران و ديگر مالكان خصوصي ميباشد.
دوره سوم: قرون 18و 19 ميلادي : در اين دوره كارآفرين فردي است كه مخاطره ميكند و سرمايه مورد نياز خود را از طريق وام تأمين ميكند، بين كارآفرين و تأمين كننده سرمايه (سرمايهگذار) و مدير كسب و كار در تعاريف اين دوره تمايز وجود دارد.
دوره چهارم: دهههاي مياني قرن بيستم ميلادي: در اين دوره مفهوم نوآوري شامل خلق محصولي جديد، ايجاد نظام توزيع جديد يا ايجاد ساختار سازماني جديد به عنوان يك جزء اصلي به تعاريف كارآفريني اضافه شده است.
دوره پنجم: دوران معاصر( از اواخر دهه 1970 تاكنو) : در اين دوره همزمان با موج ايجاد كسب و روند كارهاي كوچك و رشد اقتصادي و نيز مشخص شدن نقش كارآفريني به عنوان تسريع كننده اين سازوكار، جلب توجه زيادي به اين مفهوم شد و رويكرد چند جانبه به اين موضوع صورت گرفت. تا قبل از اين دوره اغلب توجه اقتصاددانان به كارآفريني معطوف بود، اما در اين دوره به تدريج روانشناسان، جامعه شناسان و دانشمندان و محققين علوم مديريت نيز به ابعاد مختلف كارآفريني و كارآفرينان توجه نمودهاند.
تا دهه 1980 سه موج وسيع ، موضوع كارآفريني را به جلو رانده است:
موج اول: انفجار عمومي مطالعه و تحقيق در قالب انتشار كتابهاي زندگي كارآفرينان و تاريخچه شركتهاي آنها، چگونگي ايجاد كسب و كار شخصي و شيوههاي سريع پولدار شدن ميباشد. اين موج از اواسط دهه 1950 شروع ميشود.
موج دوم: اين موج كه شروع آن ازدهه 1960 بوده شامل ارائه رشتههاي آموزش كارآفريني در حوزههاي مهندسي و بازرگاني است كه در حال حاضر اين حوزهها به ساير رشتهها نيز تسري يافته است.
موج سوم: اين موج شامل افزايش علاقمندي دولتها به تحقيقات در زمينه كارآفريني و بنگاههاي كوچك، تشويق رشد شركتهاي كوچك و انجام تحقيقات در خصوص نوآوريهاي صنعتي ميشود كه از اواخر دهه 1970 آغاز شده است.