تفکر استراتژیک چیست
در دنياي فعلي كه تكنولوژي با پيشرفت شگرفي روبرومي باشد بر اين نكته تاكيد فراوان مي شود كه مديران ارشد سازمانها براي كار آمد شدن سازمان بايد به ابزار ساده و مهمي بنام تفكراستراتژيك مجهز شوند تفكر استراتژيك مدت هاست كه بعنوان يك برگ برنده در عرصه هاي مختلف اقتصادي و اجتماعي شناخته مي شود اين مهارت معمولاً در نگاه اول براي بسياري از مديران ابهام بر انگيز مي باشد گرچه مي دانند كه راه موفقيت در كسب و كار از شناسائي مي گذرد ليكن براي آنكه اين مهارت را بتوان به صورت آگاهانه ارتقاء دهندبايد در شناخت آن كوشيد ، ارتقاء اين توانائي ها ما را در تصميم گيري ها ياري مي دهد به ويژه در موقعيتهاي استراتژيك كه در سر گمي در نگاه مديران موج مي زند براي شناخت كامل اين مهارتها تلاش فراواني لازم است با اين تفاسير مي توان با شناخت مرزهاي تفكر استراتژيك يا حداقل تلاش در اين جهت بيك تصوير كلي از تفكراستراتژيك دست پيدا نمود تفكر استراتژيك عبارتند از استفاده از چارچوب هاي ذهني مختلف كه عليرغم پيشرفت علم و تكنولوژي بسياري از انها ناشناخته ماند لذا براي بررسي و تحليل و در نهايت تصميم گيري در موقعيت هاي استراتژيك در سازمانها اقدامات لازم صورت مي گيرد آنچه بايد در رابطه با تفكر استراتژيك در سازمان ها اقدامات لازم انجام گيرد استفاده از مهارتهاي مشهودي بوده بسياري از پژوهش هاي اخير در زمينه تفكر استراتژيك به موضوع شهود و نقش آن در تفكر استراتژيك پرداخته اند از طرفي تفكر استراتژيك را فرايند بكار گيري تجربيات قبلي در چارچوبي منسجم كه آنرا تدوين استراتژي مي نامند دانسته و با پيمودن اين فرآيند مي توان در موقعيتهاي حساس و بحراني استراتژيك بهترين تصميم را اتخاذ نمود
تفكر استراتژيك شيوه خاص انديشيدن است كه مي توان آنرا مهارت معماري استراتژي دانست برنامه ريزي استراتژيك نيز ابزاري براي پياده سازي استراتژي هاي خلق شده از طريق تفكر استراتژيك و همچنين تسهيل تفكر استراتژيك مي داند استراتژي يك برنامه نيست بلكه يك طرز نگرش است كه اساس آن بر تشخيص فرصت هاي اصلي و محقق ساختن منافع نهفته در آن قراردارد تفكر استراتژيك براي سازمان چشم انداز مي آفريند و به مديران كمك مي نمايد تا در راستاي اين چشم انداز تصميمات صحيحي را اتخاذ نمايند.
باور مديران بر اين است كه افراد موفق قبل از عمل در مرحله اول فكر مي كنند و سپس تصميم مي گيرند و بدين اعتبار احتمال شكست را كاهش ميدهند استفاده از تفكر استراتژيك راهكاري است كه ما رادر تصميم گيري صحيح پيش از عمل ياري مي دهند متاسفانه عدم وجود برداشت صحيح از ماهيت تفكر استراتژيك در ميان مديران موجب مي شود تا آنان از دستيابي به دستاوردهاي تفكر استراتژيك باز مانند در اين رابطه در خصوص تفكر استراتژيك سه موضوع شامل انفصال ، يكپارچگي ، پيچيدگي سازمان قابل بحث مي باشد
الف انفصال :
انفصال بحث انگيزترين واژه دنيا ي مديريت بوده منظور از انفصال ناتواني مديران در همراهي و هماهنگي با روند تغييرات محيطي مي باشد لذا با توجه به روند تغييرات همه روزه، سريع تر و پي آمد هاي تغييرات نيز پيچيده تر و غير قابل پيش بيني مي شود از اين رو توانائي تحليل سريع و در عين حال صحيح تحولات، اهميت ويژه اي دارد انفصال از روند شتابان دگرگوني در هر سازماني كه تصور مي نمائيد زيان آور خواهد بود تنها با تطابق با روند تحولات محيطي است كه مي توان بقادر كسب و كار اميدوار بود گاهي اوقات تغييرات جاري با تغييرات گذشته شباهت پيدا نموده امروزه مسائل مهمي به مانند آشفتگي بازار ، شرايط كسب و كار تغييرات مستمر، پيش بيني ناپذيري و عدم قطعيت مورد بحث قرار مي گيرد كاهش زمان چرخه هاي عمر محصول ،بكار گيري فن آوري هاي نوين ،رقابت در سطح حياتي ،بي ثباتي استراتژيك، همگي نشان از فعاليت گسترده سازمانها در سطح جهان به منظور دستيابي به برتري استراتژيك داشته و مهمترين مسائلي كه ذهن مديران را به خود مشغول ساخته كيفيت برتر، سطح بالاتر خدمات مشتري و محصول ارزان قيمت تر مي باشد انفصال ذهني مديران از تغييرات هر يك از اين موزه ها پي آمد ناگواري را به همراه خواهد داشت بنابراين پرداختن به بحث تفكر استراتژيك الزامي مي باشد
ب: يكپارچگي
يكپارچگي در دنياي كسب و كار و ضرورت آن موضوعي است كه امروزه در محافل علمي و صنعتي به آن پرداخته مي شود منظور از يك پارچگي مفهوم ادغام سازمانها و حوزه هاي مختلف اتحاد ، همكاري هاي مشترك ، برنامه ريزي مشترك بطور گسترده و در سطح كلان و طرح قوانين بنيادين مشترك در سطح بين المللي و در داخل سازمانهاي كشوري مي باشد . امروز ه در بحث يكپارچگي مسائلي همچون زمان كاري، آموزش كاركنان تدوين قوانين اخلاقي در سازمانها و توجه به حقوق كاركنان نيز مطرح مي باشد. لازمست دولت نظارت مستقيم خود را كاهش داده و صنايع را به بخش خصوصي واگذار نمايد و از سوي ديگر مداخله دولت در بخش زيست محيطي افزايش يابد تركيب و تلفيق اين موارد، پيچيدگي خاص خود را دارامي باشد . كه در برنامه ريزي جلوه مي نمايد از اين رو تفكر استراتژيك مي تواند كليد طلائي يك برنامه ريزي مدون وجامع براي مجموعه اي از زير برنامه ها باشد . در ابعاد فلسفه و انديشه برتر روند يكپارچگي موجب تغيير الگوها و نظريات مربوط به سازمان و مباني فلسفي مي شود . تغيير در الگوهاو نظريات سازماني ، تحول در شيوه هاي برنامه ريزي را بهمراه خواهد داشت در حوزه كسب و كار نيز روند يكپارچگي در ساده ترين وضعيت منجر به توسعه روابط سازمانهاو نزديكي خصومت با يكديگر مي شود.
مديران نيز بعنوان ابزار ي در جهت يكپارچه سازي ساختارسازماني و همراه ساختن كاركنان با خود استفاده مي كنند بگونه ايكه گاهي اوقات ملاحظه مي شود كه مديران سازمانها خود اقدام به ايجاد استراتژي در درون سازمان مي نمايند.
ج : پيچيدگي
پيچيدگي در دنياي كسب وكار ارتباطي تنگاتنگ با عنصر يكپارچكي دارد تغييرات فزاينده اي كه دنياي كسب و كار در حال حاضر به آنها روبرومي باشد تاثير فراواني دارد توليد كنندگان قوي تر در حال اتحاد با يكديگر بوده و همين موضوع موجب پيچيدگي وضعيت بازار و دشوار شدن پيش بيني مي شود بنابراين تحليل سياست سازمانهانيز دشوار تر مي گردد و بررسي پيشنهاد يك سازمان رقيب براي اتحاد ، نيازمند انديشه ژرف و تفكر استراتژيك دارد چه بسا كه ممكن است اتحاد سازمانها موجب پيشرفت نگردد ، بلكه دردسر نير ايجاد نمايد با گذشت زمان آن دسته از سازمانها كه در فرايند اتحاد موفق ، شركت ننمايد و به جمع ساير سازمانهاي قدرتمند نپيوندند فرو خواهند پاشيد و صحنه را به نفع متحدين ترك خواهند نمود.
نكته كليه ي در رابطه با اين سه عنصر اينست كه هر يك از آنها سيماي ضديت با هم داشته ، تضادي كه در بطن هريك از آنها وجود دارد بحث در باره آنها را دشوار مي نمايد هر تناقضي غالبا با تنشهايي همراه ميباشد . بديهي است كه لازمست اين تنش ها را با تكيه به تفكر استراتژيك ومديريت هدايت نموده تا سازمانها دچار مشكل نشود . بهر حال در هر تغيير قابل پيش بيني يا غير قابل پيش بيني سه عنصر فوق قابل طرح مي باشند و امروز بعنوان مشكلات گريبانگير مديران سازمانهامي باشند.
اهميت تفكر استراتژيك
در دوره هاي قبل روش متداول مديران براي رويارويي با چالشهاي آيند استفاده از برنامه هاي يكپارچه و دراز مدت بوده كه از آنها بعنوان برنامه استراتژيك ياد مي شد اما در حال حاضر بسياري از سازمانهاهزينه هاي سرسام آوري رابراي برنامه ريزي هزينه مي نمايند اما بااين تفاسير و انجام هزينه هاي گزاف اين برنامه ها كارائي لازم را نداشته معهذا اين برنامه ها را معمولا مشاوران حرفه اي برنامه ريزي و تدوين مي نمودند وبعضا نيز مديران صف در فرايند برنامه ريزي مشاركت مي نمودند در اين برنامه ها ، اهداف مالي و سلسله اقداماتي كه براي دستيابي به اين اهداف مورد نياز بود مطرح مي شدند ليكن پس از آغاز به فعاليت و كار . با بررسي مداوم بازخورها و پيش بيني آينده جهت گيري لازم صورت مي گرفت ازطرفي همه تلاش ها براي برنامه ريزي موفق ، ناتواني در پيش بيني دقيق آينده و متعاقبااتخاذ سياست صحيح منجر به شكست بسياري از برنامه ها گرديد . در اكثر برنامه ها پيش بيني شفاف و دقيقي ازآينده صورت نگرفته بود و يا استنباط برنامه ريزان از داده ها با اشتباه همراه بود و بدين ترتيب سياست هاي ماخوذه معمولا در زمان عمل بعلت عدم تطابق برنامه ها با واقعيت ها دچار مشكل مي گرديد اكنون نگراني در قبال آينده و عملكرد ضعيف برنامه هاي دراز مدت و استراتژيك منجربه بروز احساس دلسردي ونوميدي در مديران ارشد سازمانها گرديده .لذا امروز ه بخشهاي برنامه ريزي چه از لحاظ اندازه و چه از نظر قدرت نفوذ در تصميم گيري سازماني ” دچار افت شدند و مسئوليت تدوين استراتژي برعهده مديران صف نهاده شده ، در شرايط جديد نظر مديران صف اولويت داشت و گاهي اوقات نيز از نظرات كاركنان رده پايين و كارشناسان مسائل استراتژيك استفاده ميشد و ديگر از بخشهاي مشاوره و برنامه ريزي عظيم خبري نبود و مديراني كه زمام امور فعاليتهاي اجرايي را در دست دارند در زمان عمل به تنهايي تصميم گيري مي نمايند طي جابجائي كانون مسئوليت تدوين استراتژي ، ماهيت پيش بيني نيز دچار تحولي شگرف شده كه مراتب بشرح زير قابل طرح ميباشد.
- پيش بيني كمي به نوعي تغيير يافت و در سبك جديد تدوين ماموريت سازمان و شناخت و ترسيم چشم انداز چند سال آينده سازمان بوده وبه ميان آمد ه است .
- بررسي كيفي بازارهاي مرتبط با محصول سازمان و قابليت سازمان به تسخير آن بازارها بود، مديران بايد سازمان خود را براي انطباق با شرايط بازار آماده مي نمودند لذا در اين رابطه ، مزيت رقابتي ، موضوع ديگري بود كه همواره خاطر مديران را مشوش مي نمود با ظهور پيش بيني كيفي ، انديشه عميق و تحليل استراتژيك اهميت ويژه اي يافت . مديران بايد با تكيه بر توانايي هاي تحليل ، بررسي ذهني ، انديشيدن و نوآوري وضعيت آينده را پيش بيني و براي آن برنامه ريزي مي نمودند با پيچيده شدن بازار و كلا محيط بيروني سازمان ها ، مديران ديگر نمي توانستند به تحليل داده هاي آماري اكتفا نمايند و به اتكاي آنها تصميم بگيرند. ازطرفي ، تلاش سازمانها براي حفظ منافع و تسخير در بهترين شرايط و بقاء در بدترين حالت ، موجب شد تا سازمانها به ابزارهاي تحليلي رو بياورند. ملاحظه شده كه مديران ، مديريت استراتژيك را درقياس با ساير روشهاي برنامه ريزي نقد نموده اند و برآن خرده گرفته اند اما با اين حال كليه مديران بر قدرت و توانايي آن صحه گذارده اند . مديريت استراتژيك تمايز خود را با ساير روشهاي برنامه ريزي ، با تغيير در كانون مسئوليت و استفاده از تكنيك هاي تحليلي ويژه با استفاده از انواع مدلها و ماتريس ها نشان مي دهد. در مقاطعي نيز نگراني خاصي نسبت به تقابل فرهنگ سازماني با شيوه اجراء و پياده سازي استراتژي وجود دارد. سازمانها براي دستيابي به اهداف خود بايد از استراتژي هايي استفاده مي نمودند كه با فرهنگ سنتي سازمانها كه بمرور زمان شكل گرفته بود مغايرت داشت ، بعضي از سازمانها در تدوين استراتژي خود به فرهنگ سازماني توجه لازم ندارندو همين موضوع منجر به بروز مشكلات فراوان در رابطه با پياده سازي استراتژي ميگردد بعضي از سازمانها نيز با توجه به بحث فرهنگ سازماني در امر مديريت تحول فرهنگ سازماني دچار مشكل مي شوند. به مرور زمان و با توسعه روشهاي برنامه ريزي، بحث بررسي ساختار بازار و قابليت هاي سازمان براي تسخير بازار به ميان آمد و در راستاي حذف موانع فرهنگي و اخلاقي درون سازمان ، برنامه هاي جامع دگرگوني فرهنگي را اجراء نمودند كه در بهترين حالت ، فرهنگ سازماني را به گونه اي تصحيح مي نمودند كه بستر ميبايستي براي اجراي استراتژي در سازمان فراهم گردد، تغيير فرهنگ سازماني نيز به آساني ميسر نمي باشد و درصورت وقوع بسياري از مشكلات بقوت خود باقي مي ماند چراكه معمولا برنامه هاي تصحيح فرهنگي بدون انديشه عميق طراحي شده و تفكرات ژرف را بعنوان پشتوانه بهمراه نداشتند درحقيقت فقدان تفكر استراتژيك بصورت مدون منجر به عقيم ماندن برنامه هاي ياد شده مي گرديد. با درك نكات فوق و اهميت برنامه ريزي استراتژيك لازمست براي موفقيت در برنامه ريزي استراتژيك بايد به توسعه توانائي تفكر استراتژيك پرداخت دستورالعمل ها و تحليل هاي قديمي در حوزه مديريت استراتژيك شايد ديگر در فضاي رقابتي فشرده امروز كاربرد عملي نداشته باشند. ليكن ثابت شده كه ابزارهاي ساده و پيش پا افتاده ما را در تفكر استراتژيك كمك مي نمايند. مديراني كه به تفكر استراتژيك مي پردازند بنوعي آمادگي براي رويارويي با مشكلات آينده را دارند مديران ارشد با بهره گيري از تفكر استراتژيك بموارد زير توجه دارند.
الف : ابتداء وضعيت سازمان را آن چنان كه هست و بايد باشد بررسي و سپس در جهت كسب مزيت رقابتي در بازار آينده در روش استفاده از منابع تجديد نظر مي نمايند
ب : تفكر استراتژيك به مديران اين امكان را مي دهد كه ريسك ، سود و هزينه هاي حاصل از تصميمات شان را ارزيابي نمايند
ج : تفكر استراتژيك به سئوالاتي كه در هنگام برنامه ريزي استراتژيك مطرح ميگردد پاسخ مي گويد
د : با تفكر استراتژيك مي توان بصورت منطقي و نظام يافته در برنامه ريزي استراتژيك به مدل دلخواه دست يافت مدلهايي كه گاهي مي توانند منجر به بهبود شگرفي شوند .
ديدگاه سنتي در رابطه با تفكر استراتژيك اينست كه آنرا از زير مجموعه مديريت و برنامه ريزي استراتژيك به شمار مي آورند در صورتيكه عنصر تفكر بر عنصر مديريت محيط مي باشد اين انديشه غالباً سبك و روش را تعيين مي نمايد لذا با توجه به اين موضوع اهميت فوق العاده تفكر استراتژيك نيز شناخته مي شود . در برنامه ريزي استراتژيك بطور نظام يافته از استراتژيها و الگوهاي از پيش تعيين شده استفاده مي گردد در حاليكه در تفكر استراتژيك ، شهود و خلاقيت ها ما را در تركيب الگوها و استراتژيهاي گوناگون ياري مي نمايند . لذا با عنايت به مراتب مطروحه تفكر استراتژيك عبارتست از استفاده از چهارچوبهاي ذهني مختلف كه هنوز بسياري از آنها ناشناخته اند ، براي بررسي و تحليل و در نهايت تصميم گيري موقعيتهاي استراتژيك دستيابي به كليه تكنيكهاي تفكر استراتژيك و چارچوبي واحد كار چندان آساني نيست اگر نگوئيم محال است.
در جستجوي بهترين ديدگاه تفكر استراتژيك
برابر بررسيهاي لازمه در هر سازماني موقعيتهاي استثنائي بوجود مي آيد در چنين شرايطهايي ، تصميم گيري در چارچوب قوانين و دستورالعملهاي هميشگي ميسر نمي باشد . وظيفه اصلي مديران اينست كه در چنين شرايطي در رابطه با چارچوبهاي هميشگي و استراتژي نوين يكي را انتخاب نمايند كه به آن لحظه استراتژيك مي گويند بديهي است كه چنانچه فعاليت سازماني شكست بخورد مسئوليت آن بعهده چه كسي مي باشد نكته قابل توجه اين است كه اگر چارچوبهاي هميشگي پاسخگوي نيازهاي سازمان در شرايط بحراني و استراتژيك باشند بسياري از وظايف مديران را به ساير افراد و حتي رايانه ها محول نمائيم . موقعيت استراتژيك ، گنگ ، ناپايدار ، مبهم ، متناقض در شرايطي كه داده هاي آماري به كمك نمي آيند و دستورالعملهاي قديمي كارائي ندارند نوآوري و شهود به كمك سازمان مي آيند . از طرفي موقعيت را به اين علت استراتژيك مي نامند كه قبل از آن بدينگونه اتفاق نيفتاده در موقعيت استراتژيك ، تنظيم اهداف ، شناسايي مشكلات و فرصتها و تهديدها دشوار مي باشد بنابر، اين نظر مديران مجبورند براي هر موقعيت استراتژيك جديد راههاي تازه اي ارائه نمايند و اين امر مستلزم ارتقاي دائمي دانش و فهم استراتژيك است از طرفي مديران بايد همزمان با انجام كار به تفكر بپردازند و حتماً مي بايست بمنظور يافتن و تنظيم اهداف و طريقه تامين آنها راهكاري تازه ارائه نمايند لازمست تفكر استراتژيك را با مانورهاي سياسي و پويايي رفتار گروهي همراه نمود تفكر استراتژيك مي تواند در هنگام عمل نتايج گوناگوني در برداشته باشد . روشهاي تحليلي و گام به گام تفكر تنها مي تواند مشكلات كم اهميت و دائمي مديران را حل كنند اما در شرايطي كه موقعيت استراتژيك عنوان مي نمائيم مديران فرصت كافي براي استفاده از دستورالعملهاي هميشگي را ندارند و نمي توانند از روشهاي علمي معمول استفاده نمايند آنها در عوض مجبورند از مهارتهاي شهودي و قدرت قضاوت خود استفاده نمايند و از تفكر استراتژيك بهره گيرند كه همه اينگونه موارد صرفاً به تمرين فراوان و تجربه بستگي دارد . بهر حال بايد مديران را در هنگام تفكر استراتژيك مورد كاوش و بررسي روانشناسي قرار داد سپس براي دستيابي به دستورالعمل تفكر استراتژيك تلاش نمود بديهي است كه هدف از نشر اين مطالب اينست كه با مطرح نمودن اينگونه مباحث در رابطه با تفكر استراتژيك و آماده ساختن ذهن مديران بستر مناسبي را براي رواج تفكر استراتژيك در سازمانها فراهم شود تا مديران جهت تصميم گيري استراتژيك مسلط گردند .